عمق دید («رشدنامه» سابق)

{ تحلیل و تبیین مسائل مهم سیاسی-اجتماعی روز و مباحث معرفتی، با هدف عمق‌بخشی به دانسته‌ها}


{فراز نهم}
ریشه این مطلب (راهی برای دسترسی راحت به تمام مطالب مرتبط با موضوع فعلی) :

رشد معرفتی در عرصه های :   آرمان گرایی و انقلابی گری مفهوم و مختصات انقلابی بودن (از سخنان استاد پناهیان) مطلب اول :

انقلابی بودن ، مفهومی تازه ؛ نیاز روز ...


این مطلـب در 2 قسمت با بیانی کاملا ساده و روان، آماده مطالعه شما می باشد.

امروز زمان انقلابی بودن است ...

حرفهای خوب، در ظاهر، بی زمان و بی مکان هستن و نسبت به همه کس رابطه مساوی دارن.

اما همیشه اینطور نیست. بعضی از حرفهای خوب زمان دارن، و در اون زمان بهتر شنیده میشن

و بهتر درک میشن؛ چون نیاز اون زمانه هستن و وقتی سخنی مورد نیاز یک زمان باشه،

مصرفش در اون زمان بیشتر خواهد شد و اکثر مردم با اون ارتباط برقرار میکنن

و دلها برای درک و دریافت اون حرف آماده تر خواهد بود...

زمان بعضی از حرفهای خوب که قبلا زده شده، امروز رسیده.

مفهوم «انقلابی بودن» با اینکه مصداقش (انقلاب) قبلا رخ داده، و حتی حضرت امام،

زیاد از اون صحبت کردن، اما «امروز» زمانش رسیده. پس از گذشت سی سال از انقلاب،

مفهوم انقلاب و انقلابی بودن، مفهومی ست که امروز بهتر فهمیده و درک میشه؛

بهتر میشه به اون عمل کرد؛ بهترمیشه قدرش رو دونست، و امروز جوانها به دلیل نیاز مبرمی که

به این مفهوم احساس میکنن، بیشتر با اون ارتباط برقرار میکنن. امروز میشه از مفهوم

«انقلابی بودن» به عنوان یک مفهوم تازه، بکر، ضروری، مهم و مفهومی که زمینه پذیرش اون

به صورت فراگیری بسیار بالاست، سخن گفت. مفهومی که هم نیازداریم بهش عمل کنیم

و زندگیمون رو مطابق اون سامان بدیم، و هم به اون نیاز داریم تا نه فقط با اون زندگی کنیم،

بلکه با اون زنده باشیم؛ جان پیدا کنیم و ازش لذت ببریم...

 

و اما دلنامه ای در باب ضرورت انقلابی بودن :

ظلمت بود و ذلت... تا اینکه 50 سال قبل، انقلاب شروع شد و پس از 15 سال مبارزه،

با شهادت 2000 نفر، پس از 1360 سال اسلام به حکومت رسید.

دشمنی ها  آغاز شد و در طول اغتشاشات داخلی و جنگ تحمیلی، 215000 نفر

برای در حکومت نگه داشتن اسلام از همه چیزشان گذشتند...

جنگ تمام شد و دوره ای تازه در تاریخ انقلاب شروع؛ برخی مسئولین خیانتکار از آب درآمدند؛

در جامعه اسلامی با اسلام مردم مبارزه می شد؛ سخن از جامعه مدنی بود و گفتگوی تمدن ها؛

می خواستند جمهوری اسلامی مان مثل مالزی باشد، مثل ترکیه... می خواستند من انقلابی نباشم،

همین... فقط می ترسیدند علنا بگویند دیگر زمان انقلابی بودن نیست. دوره حکمرانی شان

به سر رسید؛ گفتمان سوم تیر جاری شد و دل آقا شاد؛ سال 88 آمد و یک فتنه.

هرچه در توان داشتند گذاشتند تا نهضت را شکست دهند که البته با بصیرت و استقامت

میلیون ها ولایی و با خون پاک ده ها بسیجی ناکام ماندند و انقلاب ماند.

سرداران جبهه علمی را از ما گرفتند، علی محمدی؛ شهریاری؛ رضایی نژاد؛ احمدی روشن را.

 جریان انحرافی نمایان شد و خط ریزش، قربانی بعدی را گرفت، دولت سوم تیر را؛

دولتی که با آمدنش همه خوشحال شدیم و جان گرفتیم؛ دولتی که از صمیم قلب دوستش داشتیم؛

به آن امید بسته بودیم؛ احساس می کردیم آرمان هایمان دست یافتنی شده اما...

ارزش های اسلامی همچنان غریب ماند و اسکار و جایزه های رنگارنگ از راه رسید.

جریانی جدید از دل سینمای ایران (بخوانید سینمای تهران؛ سینمای شمال تهران؛ سینمای بیمار

شمال تهران...) بیرون زد و خط قرمزها را شکست و دادِ علما و دلسوزان را درآورد.

نمایندگان و رؤسای قوایمان حسابی از خجالت همدیگر در آمدند و در بی بصیرتی کم نگذاشتند

و تا توانستند فرصت سوزی کردند و دل آقا را خون...

به انتخابات 24 خرداد دل بستیم... به امید آمدن ورژن جدید و ترمیم شده احمدی نژاد 84 ؛ جلیلی.

(و البته روز انتخابات با دیدن فاصله زیاد جلیلی با روحانی، برای پیروزی قالیباف دعا می کردیم...)

اما آنقدر سرمان شلوغ بود که حواسمان نبود تفکر و برنامه جلیلی و قالیباف

احتیاج به تبیین برای عموم مردم دارد و فقط به بیان شعارهایی که چون خودمان آنها را

با تمام وجود درک می کردیم و فکر می کردیم بقیه همه می دانند، اکتفا کردیم و شد آنچه شد...

جوان های هم سن و سالمان دارند در نتیجه عملکرد ضعیف خودمان و رسانه ملی،

در وضع فرهنگی اسف بار امروز، جلوی چشمانمان می سوزند و آب می شوند؛

برادرانمان یکجور؛ خواهرانمان یکجور...

ماهواره ها خانواده ها را نشانه گرفته اند... مسجدها، جوان به خودشان کم می بینند...

مهدهای کودک، به هویت جوانان آینده کشورمان که قرار است انقلاب به دست آنها بیفتد،

کاری ندارند... و ده ها مسأله روز دیگر...

حال با تمام این مسائل، تکلیف ما چیست؟ دو گزینه بیشتر وجود ندارد. یا باید بی تفاوت باشیم

و تماشاچی، و به یک زندگی حداقلی، سطحی و پرت از همه چیز قناعت کنیم و در نهایت هم

در زمین دشمن بازی؛ یا بازیگر صحنه باشیم و حتی کارگردان.

آری کاری باید کرد؛ باید انقلابی بود...

بیاید برای همدیگر در این راه دعا کنیم...

اللهم ثبت قلوبنا علی دینک




نظرات، به ترتیب قدیم به جدید (۱)

سلام
جلیلی و قالیباف و حداد از یک گفتمان نبودند . قبول ندارم . حداد و محسن رضایی و ولایتی و قالیباف همه با رفسنجانی هستن و از یک گفتمان . 
بنده:
سلام.
علی رغم اینکه به نظر بنده واقعا تفکر آقای حداد با رفسنجانی اختلاف زیادی دارد، درمورد «با رفسنجانی دانستنِ حداد، رضایی، قالیباف و ولایتی» از نگاه شما، نظری نمیدهم. به هرحال نظر شماست و «رشدنامه» هم خیلی سیاسی نیست...
اینکه در اون دلنامه جلیلی، حداد و قالیباف رو در کنار هم آوردم، به معنای یکی بودن گفتمان اونها نیست؛ (البته سعی میکنم با تغییر دادنی در جملات مورد نظر شما، مانع شکل گیری این تصور و این سوء تفاهم بشم)  اگر همفکر میبودن، به نفع هم کنار میرفتن. برای امثال بنده، گزینه اول، جلیلی بود، گزینه دوم، حداد(در صورت داشتن رأی بالا، که البته اینطور نبود و ایشان انصراف هم دادن) و گزینه سوم، قالیباف. مثلا علی رغم اینکه تا انتخابات، حامی جلیلی بودیم و در مقابل قالیباف قرار میگرفتیم، در روز اعلام نتایج، وقتی فاصله زیاد آراء ، و نزدیکتر بودن قالیباف به روحانی رو میدیدیم، دعا میکردیم برای به دور دوم کشیده شدن انتخابات و پیروزی قالیباف.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی