{فراز بیست و سوم}
ریشه این مطلب (راهی برای دسترسی راحت به تمام مطالب مرتبط با موضوع فعلی) :
رشد روحی › مباحث کلی و پایه ای و ترسیم نقشه راه رشد روحی (از سخنان استاد پناهیان) › مطلب نهمو : رشد معرفتی در عرصه های : › آرمان گرایی و انقلابی گری › فعالیت فرهنگی،انقلابی › تربیت دینی › مطلب هفتم
این مطلب طولانی اما به نظر خودم، شیرین و جذاب رو تقدیم می کنم به شما برادرا و خواهرای خوبم :
اول برای اینکه خوب در جریان بحث و حال و هوای خاص خودش قرار بگیرید ،
خلاصه مطلب قبل رو بخونید :
وقتی انسان هدف خودش رو خوب انتخاب نکنه، طبیعتا حرکتش هم ناقص و ضعیف خواهد بود. اونهایی که می بینید (در دینداری) خیلی قوی حرکت میکنن، هدف رو خوب دیدن و با هدف، خوب ارتباط برقرار کردن. هدف، دو تا کار بسیار مهم برای انسان میکنه؛ «راه» رو نشون میده، آدم گم نمیکنه مسیر رو؛ و «انگیزه» در انسان ایجاد میکنه برای حرکت. بنابراین هر موقع دیدید برای دینداری کردن رمق ندارید، باید برگردید روی هدف کار کنید.
حالا هدف چیه؟
هدف این نیست که ما آدمای خوبی بشیم.
خوب بودن در دنیا خیلی خوبه، ولی «قله» نیست. انسانی که خدا ساخته، با این قله آروم نمیگیره؛ آدمی اینجوری آروم میگیره، که بخشی از وجود خودش رو نابود کرده باشه...
خوب شدن اونقدر به انسان انرژی نمیده. گاهی از اوقات اگر «خوب شدن» هدف باشه، آدم راه رو گم میکنه؛ به اشتباه فاحشی میفته؛ ابلیس خیلی ها رو با خوب بودن، با اخلاق داشتن، از دینداری مستغنی میکنه. خیلی ها که الان دینداری نمیکنن، مال اینه که میگن «ما که آدمای خوبی هستیم؛ دیگه به دین چه احتیاجی داریم؟»!...
هدف رو باید بالا گرفت؛ بالاتر از بهشت، بالاتر از دوزخ، بالاتر از خوب بودن، بالاتر از اعمال خوب انجام دادن؛ از همه این چارتا بالاتره...
هدف، ملاقات خود پروردگار عالمِ، و برای همه ماست...
پس همه ما خدا رو ملاقات میکنیم، اما هدف اینه که در «بهترین وضعیت» خدا رو ملاقات کنیم. «چون برای ملاقات خدا باید انسان یک ویژگی هایی پیدا کنه که اون ویژگی ها همون خوب شدنهایی ست که به ما توصیه کردن، آدمای خوبی میشیم.»
(اینا حرفای عرفانی نیست؛ بلکه حرفای ابتدایی ماست. هرکسی باید حساب کنه که یک روزی خدا رو می بینه... مثل پیامبران، روز قیامت همه ما بلا استثناء صدای خدا رو میشنویم؛ خدا رو ملاقات میکنیم.)
این هدف بهش میاد خیلی شیرین باشه، ولی نه در ابتدای راه. «اصلا هدف نباید زیاد ملموس باشه»... هدف، اوجه و خدا نباید اوجت رو پایین بیاره، باید تو قله ی بینهایت قرار بده؛ ممکنه یه کمی درکش نکنی، ولی میتونی کلیاتش رو بفهمی. اگر همون روز اول هدف رو بفهمی، معلوم میشه هدف خیلی بلند نیست... تو هم انسان بینهایت طلبی، اگر یک قله کوچیک نشونت بِدن، زود ازش خسته میشی...
از 250 هزار شهید دوران دفاع مقدس، شاید بیش از هفتاد، هشتاد درصدشون چون هدف رو «بلند» بهشون معرفی کردن، رفتن. اکثر شهدای ما یا سن دبیرستان داشتن یا از دورانِ دبیرستان جبهه رفتن؛ اکثر شهدا از جوونها و جوون ترها بودن. حالا وای بر ما اگر بچه های خودمون رو تو آموزش پرورش حدود سن 14 سالگی با «اشتیاق به لقاءالله و شهادت» آشنا نکنیم. خیانت کردیم در حق نسل جوان. چون این آماده ست برای بلند پروازی، اما پروازش ندادیم؛ آسمون رو بهش نشون ندادیم.
همه ما اینها رو اجمالا قبول داریم؛ ولی «اجمال» فایده نداره... دوستان از امروز یک برنامه برای خودشون بریزن که ملاقات خدا رو پیش خودشون عُمده کنن. من ان شاءالله راهکار عملیش رو در منزل چهارم رشد روحی عرض خواهم کرد.
حالا فکر کنید نشستیم تو یک محفل باصفا ، و چشم دوختیم به حاجاقا پناهیان که دارن رو در رو برای ما حرف میزنن ؛
حرفای عمیق و قشنگی که قراره باهاشون زندگی کنیم ...
حالا با این هدف باید چکار کرد؟...
اول بپرسم
شما دوست دارید این هدف رو در آغوش بگیرید؟...
دوست دارید عاشق این هدف باشید؟...
قبول دارید این هدف زیاد برامون ملموس نیست؟...
زیاد اینجوری نیست که بگیم: «با یاد تو میخوابم ، در خواب تو را بینم ...» . ما اینجوری نیستیم با این هدف. دیدار خدا آتیشمون نزده... «حُبُّ الله نارٌ لا یَمُرُّ علی شَیئٍ اِلّا اِحتَرَقَت ؛ محبت خدا آتیشه، به هرچی بیفته آتیش میزنه» پس ما به خدا محبت نداریم... میفرماید:
تا یک ذره حب دنیا در دل هست، یک ذره حب الله به دل نمیاد...
«حُبُّ الله و حُبُّ الدنیا لا یَجتَمِعانِ فی قَلبٍ ابدا»
حالا ما حب دنیا داریم یا نداریم؟ از یه ذره هم بیشتر داریم دیگه... پس دیگه محاله حب الله بیاد...
قبول دارید ما خدا رو هنوز دوست نداریم؟... ما «دوست داریم خدا رو دوست داشته باشیم» ،
قبول؛ یه محبت فطری اولیه ای هم به خدا داریم که خدادادیه، اکتسابی نیست و هنوز خودمون پرورشش ندادیم، خب این هم قبول؛ از خیلی از آدمهایی که دشمن خدا هم هستن، انصافا بهتریم، این هم قبول. ولی حب الله یه چیز دیگه ست...
اون وقت حب الله موجب حب لقاءالله میشه؛ محبت خدا موجب محبت دیدار خدا میشه. پس معلوم میشه لقاءالله همچین چیز روشنی برا ما نیست و الا میسوختیم براش... گریه میکردیم براش... ما که اینجوری نیستیم.
خب هدف، لقاءاللهِ ، ولی این هدف برای ما ملموس و محبوب نیست؛ (حالا)چکار باید بکنیم؟...
وجود انسان جوریه که اگر واقعا بخواد چنین هدف «بلند» و تا حدی ناملموس، نامعلوم و مبهم برای انسان «مفهوم» بشه، و بعد تو «دل» انسان قرار بگیره، «معشوق» انسان قرار بگیره، یه کاری باید کرد. قدم اول بعد از متوجه شدن به لقاءالله، «ذکر» هست ؛
«هدف رو یادت نره؛ یادآوریش کن؛ به یادش باش»
ذکر، تنها ارتباط ما با خدای غیب مطلقِ. ذکر، روش اصلی و مهم برای آمادگی برای لقاءاللهِ .
«چرا هدف من رو جذب نکرده، نکشونده ببره؟...»
چون زیاد به ذکر نپرداختی؛ به یادش باش؛ باید وقت بگذاری. برنامه عرض کنم برای ذکر؟ نماز صبح، نماز ظهر، نماز عصر، نماز مغرب، نماز عشاء... این حداقل واجب ذکرِ.
نماز یعنی یادآوری لحظه ملاقات خدا...
نماز یعنی تکرار نمایشی و البته حقیقیِ اون لحظه ایِ که در صحرای محشر با خدا روبرو میشی و گفتگو میکنی... نماز تمرین اون لحظه ست. نماز یادآوری اون لحظه ست.
«برای همین» نماز خیلی مهم شد(، فرمود «اقم الصلوة لذکری») . «برای همین» ذکر مهم شد(، فرمود «یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرةً و اصیلا») . «برای همین» ذکر مهم شد، فرمود «مومنان دائم در نمازند» بعد دلیلش رو هم آورد: «یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم ؛ به پهلو هم به یاد او هستن؛ مینشینن به یاد او هستن؛ بلند میشن به یاد او هستن...» یاد لحظه ای که او رو می بینیم. شهدا به یه جایی میرسیدن که دیگه خودشون بودن و ملاقات خدا...
ما بنا شد «عملیات»(ِ رشد روحی) رو از منزل هشتم به بعد شروع کنیم. بر اساس این طرح (ِ رشد روحی) که بنده دارم خدمت شما عرض میکنم، هفت تا قدم اولیه داریم که بیشتر در ذهن و روح و ایمان و اندیشه انسانِ. فقط این وسط، این یه دونه «عمل» هست. خب چرا این عمل رو انداختیم جلو؟ چون خدا هم نماز رو انداخته جلو. نماز ماورای همه اعمال ماست... نماز امری ست فراتر از بقیه وظایفی که به عهده داریم... نماز یک فعالیت خاصّیِ که ویژگی هاش فقط در خودش هست. نماز رو از همه اعمال جدا کن...
برای بچه ها در 7 سالگی هیچی واجب نیست، اما میفرماید «نماز» رو بگو بخونه، شروع کنه... می بینید که نماز جلوتر از این حرفهاست...
میگه قبل از اینکه بچه ت در 14 سالگی به بلوغ فکری برسه، از 7 سالگی نمازش رو بخونه... نماز یعنی چی؟ «اقم الصلوة لذکری؛ به یاد من باش» به یاد چی؟ ملاقات. (مثلا)به بچه هاتون بگید که «باید مؤدب بایستیم درِ خانه پروردگار عالم، که یه روزی خدا رو می بینیم... یه روزی خیلی با ادب مقابلش می ایستیم، از الان تمرین میکنیم...»
کسی که از الان درِ خونه خدا ایستادن رو تمرین کنه، میدونید بهش چه هدیه ای میدن؟ احساس ملاقات خدا رو کم کم بهش هدیه میدن... باورش میاد یه روزی خدا رو ملاقات میکنه. این با کتابخونی (حاصل)نمیشه... این با اینکه تشویقش بکنی، جور در نمیاد(به دست نمیاد). این با «ادب» جور درمیاد(به دست میاد)؛ که بایسته فرض کنه مقابل خدا ایستاده...
(چقدر جالب واقعا... تا حالا درمورد «ادب» اینجوری فکر نکرده بودم... نمیدونستم ادب چقدر چیز اساسی ایه. ادب میتونه به معنای «حیا» هم باشه. و این یعنی وقتی عنصر حیا کمرنگ بشه، خود به خود التزام به رعایت بعضی از احکام دینی هم کم میشه، از جمله نماز؛ از جمله حجاب... یعنی اگر میخوایم بچه مون مذهبی بار بیاد، باحیا تربیتش کنیم؛ مودب تربیتش کنیم...)
«یه روزی خود «خدا» باهات حرف میزنه... از الان برای اون لحظه فوق العاده باشکوه، می ایستیم تمرین میکنیم روزی پنج بار...» بچه ازت میپرسه «مگه اون لحظه چقدر اهمیت داره؟» بگو «به اندازه همه هستی ما؛ به اندازه همه عالم. چون همه عالم برای توِ، تو هم برای اون لحظه... به اندازه آسمونها و زمین. اون لحظه خیلی مهمه...»
ببینید ما هنوز از بهشت و جهنم صحبت نکردیم. قبل از اینکه از بهشت و جهنم صحبت بکنیم، باید توجه به ملاقات خدا پیدا بکنه.
این ملاقات خدا رو پیش خودمون عمده کنیم. چجوری عمده کنیم؟ سر سجاده نماز. طرف اومد پرسید که «آقا، من رفتم حمام، استحمام کردم، بدنم تمیزه، دوباره وضو بگیرم؟ امام رضا(ع) فرمود «بله» گفت «آخه چرا؟» فرمود «خدا فرموده ببینه کی حرفشو گوش میده...» یعنی چی این حرف؟ یعنی وضو رو با امور عادی دنیایی مقایسه نکن، جزء دنیا نیست. وضو جزء دنیا نیست. نماز جزء دنیا نیست... هی با ذهن دنیایی توجیهش نکن... یه مسأله خارج از دنیاست. بعضی ها انگیزه ندارن درست نماز بخونن، چون نماز جزء برنامه های زندگی شون نیست... حتی ممکنه صدقه جزء برنامه های زندگی شون باشه، اما نماز واقعا هیچ ربطی به اجزای زندگی ما به صورت واضح و مستقیم و روشن نداره. بله نماز یه قطعه ای از بهشتِ. نماز یه قطعه ای از اون طرفِ... نماز هیچ ربطی به اینجا نداره. میری تو عالم بی ربطی... اتفاقا وقتی سر سجاده نماز ایستادی، ارتباطات خودت رو با بقیه دنیا قطع کن... بگو من با هیچی ارتباط ندارم. من خیلی بی ربطم با همه چی. برو تو لحظه ملاقات... برای اینکه من لحظه ملاقات رو درک کنم، از الان چکار کنم؟ مؤدب باش. فکر کن جلوی خدایی، و واقعا جلوی خدایی... فکر کن او رو می بینی، در حالی که، او رو نمی بینی ولی او تو رو می بینه. لحظه ملاقات اونقدر حساسه که روزی پنج بار باید بخاطرش بایستیم... بله اینجوری جامیفته دیگه.
(پس برای اینکه به هدف مشترکمون یعنی نماز خوب خوندن برسیم، راهش اینه: به نماز با دید «یک چیزی مثل بقیه اعمال» و همچنین با یک «دید دنیایی» نگاه نکنیم. باور کنید اگر همین رو خوب درک کنیم، مشکل تا حد زیادی برطرف میشه. و کلا هم روی ادبمون، روی تواضع کار کنیم. اگر خیلی آدم متواضعی نباشیم، نمیتونیم نماز خوب بخونیم. نمیتونیم...)
یه بحث کوچولو درمورد ذکر بگم:
دوستان من، ماها به دنیا راحت تر علاقمند میشیم یا به آخرت؟
به دنیا. چرا؟ (ممکنه یکی بگه:) «چون دنیا دیدنیِ، چشیدنیِ، آدم تجربه میکنه. ولی آخرت رو کی رفته ببینه؟ ما که هنوز تصور روشنی از آخرت نداریم.» (اما واقعیت اینه:)
دنیای دیدنی و چشیدنی، «ذکرش» عزیزش میکنه برای ما، نه «خودش»...
ذکرش که به خیال انسان، به فکر انسان عبور میکنه و به دل انسان طنین پیدا میکنه. «یادآوری، خیال پردازی، فکرت رو مشغولش کردن، ذهنت رو مشغولش کردن، تو دلت تکرارش کردن...»
«ذکر» دنیا آدم رو عاشق دنیا میکنه نه «خود» دنیا.
در حدیث میفرماید «تو دنیا اگر به یک چیز علاقه پیدا کردی، طبیعیه ؛ «النّاسُ اَبناءُ الدُّنیا و الوَلَدُ مطبوعٌ علَی حُبِّ اُمِّه» طبیعیه آدم تو دنیا به خیلی چیزا علاقه پیدا میکنه» این محبتها طبیعتا میاد تو دل، اما در یک حدیث شریف میفرماید «برای اینکه محبت دنیا تو دلت قوی نشه، ذکرش نکن تو دلت، هی یادآوری نکن - ای خدا من اون ماشین رو بخرم چی میشه...- بابا ذکرش نکن نابودت میکنه، تمام شخصیتت له میشه... کوچیک میشی به اندازه یک ماشین... ذکر اینقدر قویه.
خود دنیا به قرآن قسم اینقدر شیرین نیست که خیالش در ذهن تو بیچاره ت کرده... به خدا روم نمیشه بعضی از روایتها رو بخونم... دنیایی که تو در این دنیا حامل چه چیزهایی هستی که هیچکی حاضر نیست اسمش رو ببره... این دنیا دنیای ماست... این دنیا دوست داشتنی میشه؟! نگاه کنیم به این دنیا...
در جواب اینکه «دنیا چرا پیش انسان راحت تر محبوب میشه؟» ، دیگه نگو چون «تجربه»ش میکنم؛ نگو این رو... دیگه نگو «چون دیدنیِ». خب دنیا که «دیدنیِ» ، باید زودتر از چشم تو بیفته... آخه چی داره دنیا؟!... چون «تجربه ش میکنی» ، باید از چشمت افتاده باشه... پس چی دنیا رو برای تو عزیز میکنه؟ ذکرش... اونی که فکر میکنی مرغ همسایه غازِ... فیلم سیاه سفید رو برا خوت رنگی تعریف میکنی... فیلمهای مستهجن چکار میکنن؟ دنیا رو دارن زیباتر جلوه میدن، ذکرن اینا... فیلمها خیلی هاشون ذکر دنیاست. موسیقی ها خیلی هاشون ذکر دنیاست.
استاد روان شناسی ما میگفت «ما اون اولش که رفته بودیم لندن، میگفتیم این آدمای مانکنی که ما تو فیلمها می دیدیم اروپایی ها اینجوری ان، پس کجان؟!... همه درب و داغون!... میگفتم شاید ما رفتیم تو محله درب و داغونها، اما بعد متوجه شدم نه، اینا اکثرا اینجورن!... منتها به ما اونجوری نشون میدن، که فکر میکنیم مرغ همسایه غازِ...
ابلیس گفت «لَاُزَیِّنَنَّ لَهُم ما فِی الارض ؛ من دنیا رو پیششون قشنگ میکنم...» این یعنی یه ذکر...
ذکر وقتی اینقدر اثرش بالاست که دنیا بی ذکر در دل انسان نمیشینه، (حالا)آخرتی که ندیدیم،
بی ذکر چطوری در دل انسان بشینه؟!... خدایی که ندیدیم، بی ذکر چگونه در دل انسان بشینه؟!
عزیز من، تو اگه لقاءالله برات مبهمه، با «ذکر» میتونی بهش برسی، میفهمیش، می بینیش، عاشقش میشی. ذکر اینقدر قویه. اگر دارم این رو عرض میکنم، به دلیل انسان شناسانه ست. ذکر اساسا تو وجود انسان اینقدر تأثیرگذاره.
خب ما که با ذکر دنیا اسیر دنیا شدیم، بیا با ذکر خدا اسیر خدا بشیم...
مستقیما رو به قبله با خدا حرف بزن. یه آرزو برات میکنم تو هم تو دلت آمین بگو، بقیه دنیا رو هم بریز دور... :
ان شاءالله یه روزی سر نماز وقتی میگی "سبحان الله سبحان الله سبحان الله" ، "سبحان ربی العظیم و بحمده" ، "سبحان ربی الاعلی و بحمده" ، وقتی از عظمت خدا، از پاکی خدا سخن میگی، «بفهمی» و بگی... «بچشی» و بگی... نگی «شنیدم میگن خدا بزرگه.» نگی «خب میدونم علی القاعده تو بزرگی.» بگی می بینم عظمتت رو...»
رسول خدا رکوعش رو طولانی کرد، گفتن «آقا، چرا "سبحان ربی العظیم و بحمده" رو رها نمیکردین؟!... بلند نمیشدین؟!...» فرمود «آخه می دیدم عظمت خدا رو، نمیتونستم بلندشم...»
"سبحان الله"، فارسی خودمونیش یعنی «خدایا تو چقدر خوبی... چقدر... چه بی عیبی... چه منزهی...
ان شاءالله قلبت بر زبانت جاری بشه بگی "سبحان الله"... بگی خدایا می بینمت که خوبی، حست میکنم که خوبی...
(بعد)کار به جایی میرسه که میگی «خدایا اَستَغفِرُکَ مِن کُلِّ لَذّةٍ بِغَیرِ لَذَّةِ ذِکرِک ؛ خدایا من غلط کردم از هر چیزی لذت بردم به غیر از لذت ذکر تو... چون اون لذتها کم بوده، اعصاب رو داغون کرده، خراب کرده، تلخیش مونده؛ فقط ذکر تو چقدر شیرینِ... من اصلا اشتباه کردم رفتم سراغ یه چیز دیگه...
پرده ها رو اگر خدا از جلو چشم شما یه ذره زده باشه کنار، یه ذره باید سر نماز لقاءالله رو تجربه کرده باشی... بعد که لقاءالله رو تو دنیا تجربه کردی، تازه اول گرفتاریِ...
(ان شاءالله از این لحظه های قشنگ سر نماز بیشتر به سراغ همه مون بیاد. و با تجربه این حس خوب، بتونیم معنویت رو بیشتر تو زندگی مون تجربه کنیم...)
عالی بود. خدا قوت . کاش لینک صوت استاد رو هم میداشتید .